پشم پراکنی های یک خان

یک خطِ سپید،پشم و دیگر هیچ...

پشم پراکنی های یک خان

یک خطِ سپید،پشم و دیگر هیچ...

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

هر روز در شهر من یک نفر می میرد.
یک نفر که سفید پوش نیست یا نمی شود.
یک نفر که برایش سیاه پوش نمی شویم و عزا نمی گیریم.
از گرسنگی مرده یا پر خوری. به ماشین زده یا با ماشین. یا بی ماشین، ماشین به او زده است.
یا شاید در نورِ رایگانِ مهتاب در تاریکی‌ِ نورِ فکرِ آدمی بر بامِ خانه ی خویش خود را به دار آویخته.
هر شب در شهر من یک نفر می میرد.
آن جا که ستارگان شمع می شوند تا از تنهایی موی بر تنِ سرد سیخ نکند.
آن وقت که جیر جیرک ها همنوازی می کنند و گربه ای سیخ کرده دمش را، و تنها صوتِ بی نظم، گام های ماست.
چندی می نشینیم و می خندیم تا کماکان نظم برهم زنندگان هستی باشیم.
حسرتِ قبلی که ندیده ایم و حسرتِ فردایی که نخواهیم دید.
گاهی سست می شویم،گاهی سرد، گاهی هردو. یک نفرِ دیگر هم مرد، باز باید باید سکوت کرد، باید منظم بود. تلاش خود را می کنیم اما دود ها ذاتا بی نظمند.
و این تنها مرگ است که از رگ گردن به ما نزدیک ترست. مرگی که بی عدالت و نفهم است. 
به برنامه ام نگاه می کنم. به آینده ای که روز به روز از ما دورتر می شود. نه؛ امروز هم نه. همانطور که دیروز ها و شاید فردا ها هم.
نا امیدانه در سکوت و تاریکی و غیبتِ مهتاب، با نگاه به شمع هایت نظمِ دیگری را برهم می زنم

5,Oct 1/ 8:21pm-khAn
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۶
پیلی پشم خان