دست هایم را سی باره می شویم، ساس؟! نه وسواس دارم. گاهی به سرم می زند که سر به سر تو بگذارم، ساس؟! نه احساس دارم. می دانم که دست از سرم بر نمیداری و دست بر سرم کشیدنت را دوستدارم. دوستدارم به جای دست به دامانِ هیچ شدن برای به دست آوردن همه چیز، دست بر صورتم بکشی و بگویی همه چیز فدای سرت. سری که به سنگ نمی خورد، دستمال هم نمی بندد اگرچه به سر درد داشتن معروف است یعنی سرش درد میکند که دنبال درد سر بگردد و جوینده یابنده نیست. صرفا راه جستن و جوینده مهم نیست گاهی جایگاه شخص نسبت به موقعیت شیء مفقود بسیار تعیین کننده تر است.
فرق میکند که ساس باشی یا ساس های سیر ناشونده سهمگینانه سراسر سیمای سرو گونه ات را سنگسار کنند.
آسوده زیستن همیشه از ترس و استرس وصف ناشدنی بهتر نیست. گاهی برای آسایشِ خویش باید سر دیگری را زیر آب کرد. یک سر، دو سر، سه سر و آب که از سر گذشت باید سر بر زمین گذاشت و بر این سرگذشت گریست. شهر گرسنگان نیازی به پتروس ندارد. آبی پشت سد نیست چرا که آب رفته به جوی پیش از جاری شدن خشک شده است.
2016,May 28/6:
00pm - KhAn